پرچم های بهشتی در شب ولادت پیامبر اکرم
خداوند در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به جبرئیل امر فرمود: چهار پرچم بهشتی به زمین فرود آورد. جبرئیل پرچم اول را که پرچمی سبز بود و بر آن با خطی سفید نوشته شده بود « لا اله الا الله، محمد رسول الله »، بر کوه قاف نهاد و پرچم دیگر را بر کوه ابوقبیس. این پرچم دو شعبه داشت که بر یکی نگاشته بود:« گواهی بر وحدانیت خداوند » ( شهاده ان لا اله الا الله ) و بر شعبه دیگرش « دینی جز دین محمد بن عبدالله نیست.» ( لا دین الا دین محمد بن عبدالله )
پرچم سوم را بر بام مسجد الحرام نصب کرد که بر یک تکه آن نوشته بود:« خوشا آنان که بر خدا و محمد صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردند.» ( طوبی لمن آمن بالله و بمحمد ) و بر دیگری نوشته بود:« وای بر آنان که به محمد صلی الله علیه و آله وسلم نگروند و یک حرف از آنچه را که از نزد خداوند آورده است رد کنند.» ( ویل لمن کفر به ورد علبه حرفاً مما یاتی به من عند ربه ) و پرچم چهارم را بر ضریح بیت المقدس نهاد که بر آن به خط سیاه در سطر اول نوشته بود:« پیروز، جز خدا نیست.» ( لا غالب الا الله ) و در سطر دوم:« نصرت و یاری تنها برای خدا و محمد صلی الله علیه و آله وسلم است.» ( النصرلله و لمحمد صلی الله علیه و آله وسلم )
معجزات زمان ولادت پیامبر اکرم
امام صادق علیه السلام معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم آشکار شد، چنین بر میشمارد:
۱- ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد.
۲- شیاطین دور شدند.
۳- تمامی بت ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند.
۴- ایوان کسری شکست و چهارده کنگرهی آن سقوط کرد.
۵- آب دریاچه ساوه خشک شد.
۶- سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد.
۷- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد.
۸- نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید.
۹- کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند.
۱۰- سحر ساحران باطل شد.
استحیائیل ــ یکی از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر کوه ابوقبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:« ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستادهایم ایمان بیاورید.»
دیدار فرشتگان با حضرت محمد « ص» در اولین لحظه های تولد
پس از زایمان آمنه، حوریان بهشتی کودک را در پارچه ای پیچیده در برابر آمنه نهادند و به آسمان بازگشتند تا بشارت ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به ملائکه برسانند.
جبرئیل و میکائیل* دو ملک متقرب خداوند به صورت دو جوان وارد خانه آمنه شدند. در دست جبرئیل ظرف بزرگی از طلا و با میکائیل آبریزی از عقیق سرخ بود پس جبرئیل بدن حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را شست و شو می داد و میکائیل بر آن آب می ریخت پس از پایان شستشو در چشمان کودک سرمه کشیدند و بر سر او ماده ای ساخته شده از مشک و عنبر و کافور قرار دادند.
پس ملائکه هفت آسمان به دیدار حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) آمدند و گروه گروه بر او سلام کردند.
میکائیل یکی از چهار فرشته مقرب خداست که مأمور روزی رساندن به مخلوقات است .
نور پیامبر اکرم پس از ولادت
پس از به دنیا آمدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، شبانگاهان نور از سیمای او ساطع شد. این نور چنان در فضا گسترده شد که خانهی همهی مکّیان را روشن کرد.
عبدالمطلب میگوید: پس از زایمان آمنه، به دیدار او و فرزندش رفتم. سیمای محمد همانند ماه تمام، میدرخشید.
ندای آسمانی در هنگام ولادت پیامبر اکرم
امام صادق علیه السلام ماجرای ولادت پیامبر اکرم را از زبان آمنه چنین نقل میفرماید:
به خدا سوگند، فرزندم با دستان خود بر زمین فرود آمد. آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و به آن نگریست. نوری از من ساطع شده بود که همه چیز در پرتوش نورانی بود. شنیدم که منادی صدا زد: « تو بزرگترین مرد جهان را به دنیا آوردی.»
و نیز نقل کرده اند:
آمنه صدایی شنید که می گفت: « تو باردار بزرگ این امت هستی. پس وقتی فرزندت متولد میشود بگو: « اعیذه بالواحد شرّ کل حاسد » ( او را از گزند همهی حسودها به خدای یگانه میسپارم ) سپس او را محمد نام بگذار.»
کمک حوریان بهشتی در زایمان آمنه
آمنه در اتاقی تنها، بر مرگ همسر خود، عبدالله، میگریست که ناگهان درد زایمان او را فرا گرفت. خواست از اتاق خارج شود ولی در باز نشد. برگشت و در حالیکه درد می کشید بر تنهایی خویش گریست. ناگاه دید که سقف خانه گشوده شد و چهار حوری بهشتی از آن فرود آمدند. صورتهای آنان چنان نورانی بود که خانه از پرتو آنان روشن شد.
آنها به آمنه گفتند:« نترس، و از چیزی بیمناک نباش. ما آمدهایم در زایمانت کمک کنیم.» سپس در چهار طرفش نشستند.
چشمان آمنه آرام به خواب رفت و وقتی چشم گشود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در کنار خویش دید، در حالی که پیشانی بر زمین نهاده بود، سجده میکرد، انگشت اشاره خود را به آسمان بلند کرده بود و اشاره به وحدانیت خداوند (لا اله الا الله) میفرمود.»
ولادت پیامبر اکرم از زبان حضرت آمنه
آمنه می گوید: وقتی زمان زایمانم نزدیک شد، دیدم بال پرندهای سفید بر قلبم کشیده شد و همه ترس و نگرانیها از من دور گردید، نوشیدنی سفید رنگی برای من آوردند و من که تشنه بودم، از آن نوشیدم. نوری مرا در بر گرفت. سپس بانوانی بلند قامت با من سخن گفتند ولی گفتار آنان همانند گفتار انسانها نبود. ناگهان دیدم پارچه ابریشمی سفیدی بین آسمان و زمین را پوشانده است و هاتفی میگوید: «از گرامیترین مردم، او را بگیرید.»
مردانی را دیدم که در آسمان ایستاده بودند و در دستان آنان جامهای آب بود. به شرق و غرب زمین نگاه کردم و پرچمی از سندس (پارچه بافته شده از حریر) دیدم که بر ستونی از یاقوت بین آسمان و زمین در پشت کعبه بر افراشته بود. پس از آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد در حالی که انگشتان خود را به آسمان بلند کرده بود.
ابر سفیدی از آسمان پایین آمد و او را در بر گرفت. گویندهای گفت:« محمد را در شرق و غرب زمین و دریاها گردش دهید تا همگان او را به نام و صورت و عنوان بشناسند.»
سپس او را باز گرداندند، و دیدمش که در پارچهای سفیدتر از شیر پیچیده شده بود و زیر او پارچهای بود از ابریشم سبز.
سه کلید از جنس مروارید تازه با او بود. هاتفی میگفت:« کلیدهای یاری (نصرت)، رحمت و نبوت همیشه با اوست.» پس از آن، ابر دیگری او را فرا گرفت و مدتی بیش از بار اول او را با خود برد. شنیدم که گویندهای می گفت:« محمد را در شرق و غرب بگردانید و او را بر جنیان و آدمیان، پرندگان و درندگان نمایش دهید و به او عطا کنید صفای آدم، نازکدلی نوح، دوستی ابراهیم، زبان اسماعیل، کمال یوسف، شادی یعقوب، صدای داود، زهد یحیی و کرم عیسی را.» سپس هاتفی گفت:« همه دنیا در اختیار و قدرت محمد در آمد.»
سپس سه نفر را دیدم که صورت آنان همانند خورشید میدرخشید؛ در دست یکی از آنان جامی نقره ای با مشک بود و در دست دومی ظرف زمرّدین چهارگوشهای بود که در هر گوشه آن مروارید سفیدی قرار داشت. در این وقت هاتفی گفت:« این دنیاست؛ ای حبیب خدا، آن را بگیر.» محمد صلی الله علیه و آله وسلم وسط آن را گرفت.
گویندهای گفت:« محمد صلی الله علیه و آله و سلم کعبه را گرفت.» در دست سومی پارچه ابریشمین سفیدی بود که آن را گشود و از آن مهری خارج کرد که چشم بیننده را به خود جلب می کرد. پس از آن هفت بار از آب همان جام شست و کتف محمد صلی الله علیه و آله وسلم را با آن مهر کرد و آب دهان خود را در دهان مبارک کودک نهاد و او را به سخن گفتن واداشت و چیزهایی گفت که من نفهمیدم، مگر این چند جمله را:« در پناه خدا باشی. من قلب تو را از ایمان و علم و یقین و عقل و شجاعت انباشتم.
تو برترین انسان هستی. آن که از تو پیروی کند سعادتمند است و آن که فرمان تو را نبرد بدبخت.»
این فرشته همان رضوان (نگاهبان بهشت) بود. رفت و پس از مدتی بازگشت و به محمد گفت:« بر تو بشارت باد ای سایه سر بلندی دنیا و آخرت.» سپس نوری از سر محمد صلی الله علیه و آله وسلم تا آسمان درخشید و من کاخهای سرزمین شام را دیدم و در اطراف خود انبوهی از مرغان زیبا را که بالهایشان را گشاده بودند.
- بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۸۹ — الفضائل
- بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۵۷ — امالی صدوق
- بحارالانوار، ج۱۵، ص ۲۸۸ — الفضائل
- همان ص۲۹۰ — الفضائل
- بحارالانوار، ح۱۵، ص۲۵۸
- سیرهالنبویه، ج۱، ص۱۶۶
- الکامل، ج۱، ص۲۹۴
- بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۶۱ — احتجاج
- بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۹۷، ح۳۵ — العدد
- بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۸۷ — الفضائل
- بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۷۲ — مناقب آل ابیطالب
- همان، ص۲۸۷ — الفضائل
- دانشنامه رشد